دلنازدلناز، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 6 روز سن داره

نفس مامان و بابا

برف ...

بالاخره امسال ى کوچولو برف باريد و شمام با اينکه سرما خورده بودى اما رفتى برف بازى , به جاى آدم برفى هم ى موش برفى درست کردى , خودت که مى گفتى خيلى لذت برررردم , به به  همش مى گفتى مامانى غرغر نکنى اگه غر بزنى برفا تموم مى شه , بخند تا همش برف بباره  عکساتم تا شب مى زارم همينجا برات , راستى گفتم عاشقتم  بهت مى گم عشقمى , مى گى نفسمى  مى گم دوست دارم , مى گى عاشقتم  مى گم جيگرمى , مى گى نازمى ...
29 دی 1393

مهمونی...

اینم ی عکس از شما و هم بازی ها تو مهمونی خاله راحله چند وقت پیش ، که بعد از ی مدت طولانی همه دور هم جمع بودن   ...
2 دی 1393

دلناز و یلدا

امسال مامان جون و ننو مهمونمون بودن . دختری امسال کلی به مامانی کمک کردی تو آماده کردن خوراکی ها قربون دستای کوچولوت ، روز قبلشم با همدیگه کاردستی یلدا درست کردیم ، که روی میز خوراکی ها گذاشتیشون ، الهی همه روزای عمرت یلدایی باشه مامانی کلی عاشق حجاب شدی اون شب ، خیلی دلت خانمانه می خواست نفسی ، فقط اینقد خسته بودی که زود خوابت برد ...
2 دی 1393

حلزون

ی روز که شما مهد بودی مامانی رفته بود خرید ، چون عاشق نارنگی هستی منم داشتم می خریدم که یهو چشمم خورد به ی حلزون خوشکل و کوچولو آوردمش خونه و کلی ذوق کردی دخترکم     ...
29 آذر 1393

روز پاییزی

دوباره سلام عاشقتم دختر ناز من ، همه امید زندگی من و بابایی ، اینجا هم ی روزی پاییزی و ی گردش تو پارک و جمع کردن کلی کاج دلم می خواد لبای خوشکلت همیشه بخنده نفسم ...
29 آذر 1393

تولد چهار سالگی با 3 ماه تاخیر ...

امسال تولدت و با النا دوستت و کیارش و النا دختر خاله و پارسا و آرنیکا بودی ، خیلی خوشحالم که امسال بهت خوش گذشته بود چون اومدی تو آشپزخونه و بهم گفتی مامانی مرسی امسال خیلی بهم خوش گذشت مامانی هم همه خستگیش با این حرفت در رفت ، امسال تولدت ی کوچولو رنگین کمونی بود . همه آرزوهای خوب مال تو نفس مامان مدیونین فکر کنین با زبون بازی تب لت و صاحب می شه در ازای عروسک   ...
29 آذر 1393